[ سه شنبه 4 شهريور 1393برچسب:چسب طرح دار,چسب نواری طرح دار, چسب رنگی,
] [ 18:28 ] [ parmida ][
23daram دووووووووست دارم!دوست دارم .عشق ینی اینکه حالت خوب باشه صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | طراح قالب |
آخرین مطالبلینک دوستانپیوندها تبادل لینک هوشمند سایت آوازکطراح قالب: آوازک |
به گند نکشید دوست داشتن را ! وقتی هنوز ... تکلیفتان با خودتان که هیچ ... با دلتان هم معلوم نیست ! خانه خراب می شوید اگر ... حرمت نگه ندارید ! به یک باره می بینید نابود شد ... هر آنچه که به خیالتان ساخته بودید ! یاد بگیر عزیز من ... به زبان اگر آوردی دوستت دارم را حواست باشد که با تمام وجود می گویی ... که چشمهایت جای دیگر نیست ! فکرت در کوچه ی معشوقه ای پرسه نمی زند ! حواست باشد که گاهی ... اعتماد ... تمامِ چیزیست که از یک آدم می ماند ! که شکستنش یعنی مرگ !!! یعنی نابودی ... یعنی من !! یادت باشد هم آغوشی با هر کس افتخار نیست ! که اگر ماندی پای آغوش یک عشق هنر کرده ای ! اگر ساختی دنیایت را میانِ بازوانِ مردی ... اگر باختی تمامت را برای چشمان بانویی ... هنر کرده ای ! به گند نکشید ... باورِ اینکه ... می شود هنوز هم ... عاشقانه کسی را از چهاردیواری خانه راهی کرد ! و ایمان داشت که هیچکس میانِ راه با نگاهِ او آشنا نیست ... جـــــــــــــــــز تـــــو ...
[ دو شنبه 9 تير 1393برچسب:دوست داشتن,دوست واقعی,خیانت,عشق واقعی,دوست,عشق,, ] [ 14:40 ] [ parmida ][ کلماﺗﯽ قصار ﺍﺯ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺩﻭﺭ :
زندگی به زیبایی همین مدادرنگی*هاست!
می*تونی از شادترین رنگ*ها شروع كنی نگاهِ مهربونتُ صورتی كن با رنگِ سبز؛ اندیشه*تُ زیبا كن به خاطراتِ قشنگت؛ رنگِ نارنجی بزن با رنگِ آبی؛ آسمونِ دلتُ رنگ*آمیزی كن با رنگِ زرد؛ قلبِ مهربونتُ طلایی و درخشان كن با رنگِ قرمز؛ حرارتِ بیشتری به مهر و دوستیمون بده مهربونم! حالا دوست داری امروز و با كدوم رنگ شروع كنی؟
[ سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:مدادرنگی,دوست داری امروزتو با چ رنگی شروع کنی؟,رنگین کمان, ] [ 15:25 ] [ parmida ][ بـه بعضیام باید گفت:
شمایی که فـک میکنـی خیلـی بـارتـه بـذا زمـین، کـمـر درد نـگیـری یهـو به بعضیام باس گفت میشه انقد عــر نزنی؟! خــر بودنت ثابت شدس واسه ما ! به بعضیام باید گفت : عزیزم بی شعوریت ذاتـیه یا خودتم در این راستا تلاش میکنی؟ به بعضیام باید گفت : لـامصب من که پابه پات اومدم ، دیگه چرا این پا و اون پا کردی ؟! به بعضیام باید گفت :اگه حس میکنی خیلی بارته ، بهت گاری ببندم تا راحت تر باشی به بعضیام باس گفت: خلایق ، خر چه لایق ؟! بعضیام هستن فک می کنن کین ، نه عموو !من اسم تورو که می شنوم یه هفته بد شانسی میارم چه برسه بخوام در موردت حرف بزنم گوربابای بعضیا پیش به سوی بعدی ها
تصاویری که مشاهده می فرمایید از این مراسم لهو لعب گرفته شده است. اکثر دختر و پسرهای حاضر در این پارتی در زمان دستگیری در حالت زننده ای در کنار هم خوابیده بودند بقیه در ادامه مطلب....
آیا به اندازه ای که انتظار داری همسر آینده ات چشم و دل پاک باشد، خودت هستی؟
ادامه مطلب مورد داشـــتیم موردداشتیم شب عروسی توتالار عروس عاغا مورد داشتیم طرف دکترای رادیلوژی می گیره.بعد یکی میاد عکس شو ب دکتره نشون بده.دکتره می گه قفسه ی سمت راستت شکسته من با فتوشاپ درستش کردم!!!!!! مـــورد داشتیم کامپیوترِ یار رو اماکن گرفته !
When will I see you again کیدوبارهمیبینمت؟
You left with no goodbye, not a single word was said بدون خداحافظیگذاشتیرفتی،حتییهکلمههمنگفتی
No final kiss to seal anything بدون آخرینبوسهکههمهچیزروتمومکنه
I had no idea of the state we were in اصلا نمیدونمتویچهوضعیتیبودیم
I know I have a fickle heart and bitterness میدونمکهقلباحساساتیوتلخوشیرینیدارم
And a wandering eye, and a heaviness in my head و چشمانمتعجبویکسنگینیتویسرم
But don't you remember, don't you remember ولییادتنمیاد؟یادتنمیاد؟
The reason you loved me before علت اینکهقبلاعاشقمبودی
Baby please remember me once more عزیزمخواهشمیکنمیکباردیگهمنویادتبیاد
When was the last time you thought of me آخرینباریکهبهمفکرکردیکیبوده؟
Or have you completely erased me from your memories یاکلامنوازتویخاطراتتپاککردی؟
I often think about where I went wrong همیشهبهاینفکرمیکنمکهکجااشتباهکردم
The more I do, the less I know کارهایزیادیانجامدادمولیکمترچیزییادممیاد
I know I have a fickle heart and bitterness میدونمکهقلباحساساتیوتلخوشیرینیدارم
And a wandering eye, and a heaviness in my head و چشمانمتعجبویکسنگینیتویسرم
But don't you remember, don't you remember ولییادتنمیاد؟یادتنمیاد؟
The reason you loved me before علت اینکهقبلاعاشقمبودی
Baby please remember me once more عزیزمخواهشمیکنمیکباردیگهمنویادتبیاد
Ohhhh اوووه
I gave you the space so you could breathe بهت فضا دادم تا بتونینفسبکشی
I kept my distance so you would be free ازت فاصله گرفتمتابتونیآزادباشی
And hope that you find the missing piece و امیدوارمقطعهیگمشدهاتروپیداکنی
To bring you back to me تا دوباره پیشمنبیای
But don't you remember, don't you remember ولییادتنمیاد؟یادتنمیاد؟
The reason you loved me before علت اینکهقبلاعاشقمبودی
Baby please remember me once more عزیزمخواهشمیکنمیکباردیگهمنویادتبیاد
When will I see you again کیدوبارهمیبینمت؟
[ پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:adele,When will I see you again,do not remember,متن شعر adele با معنی,, ] [ 16:43 ] [ parmida ][ ی متن میذارم در مورد کاهش استرس و عصبانیت
باتشکر از دوستم
?How do you deal with stress and you anger
. scientifically stress is an imbalance between demands and resources in our life where we have to satisfy them
in fact stress is not an event. rather than a reaction to an event
از نظر علمی استرس عبارت از عدم تناسب بین تقاضاها در زندگی ما و منابعی که برای براوردن انها
داریم. درحقیقت استرس یک واقعه نیست. بلکه واکنش فرد نسبت به یک واقعه است.
. pistachi - almond food rich in vitamin E the antioxidant that can boost the immune system
بادام پسته غذا سرشار از ویتامین E ینی انتی اکسیدانی است که توان سیستم ایمنی را افزایش میدهد.
.skim milk calcium can reduce stress and muscle speams
شیر بدون چربی کلسیم میتواند اسپاسم های عضلانی و تنش را کاهش داد.
vitamin C is found in abundance in citrus orange increases the abiliti of the immune system.
پرتقال ویتامین C که به وفور در مرکبات یافت میشه توانایی سیستم ایمنی رو افزایش میده.
.frist understand stress
ابتدا استرس را تشخیص دهید
.look around you
به اطراف نگاه کنید
.remove yourself from the situation causing stress
خود رو از موقعیت استرس زا دور کنید
.avoid excessive reaction. enough sleep. avoid self medication or escape
از واکنش های بیش از حد بپرهیزید.به میزان کافی بخوابیذ. از خود درمانی یا فرار از مشکلات بپرهیزید. alcohol and drugs can also be stressful---- cause they do not do nothing to help solve the problem
الکل و دارو ها نیز میتوانند استرس زا باشند و هیچ کمکی به حل مشکل نمی کنند.{ قابل توجه بعضیااا}
.encourage positive thinking in itself
مثبت اندیشی را در خود تقویت کنید.
say the words" stop
گفتن عبارت ایست.
.breathe slow. deep breaths، focus on things other than what makes us angry
ارام نفس کشیدن.تنفس عمیق. تمرکز روی چیزهایی متفاوت از انچه ما را عصبی میکند.
counting numbers
شمردن اعداد
don't much matter
موضوع را زیاد بزگ نکن
to read a bit of poetryor sentence
خواندن یک بیت شعر یا جمله
to leave position
ترک موقعیت
.indeed stress is like love
از بسیاری جهت استرس مانند عشق است
.strange way to show himself and is a powerful force that can cuase a lot of good and bad in way that everyone can understand
خودش را از راه های عجیبی نشان میدهد و یک نیروی قوی است که قادر است خوبی ها و بدی های بسیاری را سبب شود و هر کس ان را به گونه ای درک میکند.
[ پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:stress,How do you deal with stress and you anger, anger,استرس,کنفرانس زبان,عصبانی, ] [ 14:33 ] [ parmida ][ استاد صدامو داری به احترامت هیچوقت حتی....من.... نداشتم به عمت کاری... انداختیم با این که میدونستی ،ترم اخرم و تو این ترم نیست اون حسی که تو ترم اول بود و هست ، شایدم از اولش هم من بودم که نباید با تو بر میداشتم درس.. رو همه حضوری هام بستی چطور چشاتو... هیس هیچی نگو فقط ببر صداتو ببین چه دپرسم! ببین چه بی حسم... مجموعه کل واحدام به 40 هم نمیرسن!!! تقدیم به همه ی بچه دانشگاهیااا! نامردین نظر نیاین!
[ سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:اهنگ جدید ارمین 2afm,استاد,صدامو داری ارمین,, ] [ 18:16 ] [ parmida ][ به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید دل من گرفته اینجا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان همه ارزویم اما چ کنم که بسته پایم... به کجا چنین شتابان؟ به هر ان جا که باشد به جز این جا سرایم سفرت به خیر! اما تو و دوستی، خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها، به باران برسان سلام ما را
[ شنبه 28 دی 1392برچسب:دکتر شفیعی,به کجا چنین شتابان,شعر نو,سفر به خیر,, ] [ 14:39 ] [ parmida ][ دلم از دوری صیاد به تنگ آمده است من درون قفس و غصه به جنگ آمده است آسمان سخت گرفتار و زمین می داند شور شوریده گی ام سخت به چنگ آمده است در پی گمشده ها گمشده ای در خویشم آهوی بخت من انگار زرنگ آمده است آری از کندی بی حاصل عمرم دیدم پشت هر ثانیه عمری به درنگ آمده است ای گل رفته از این خانه به یاد آور که دل بی رنگ من از دست تو رنگ آمده است من و این خاطره های تو و این شهر غریب قصه ای تلخ که با رنج و شرنگ آمده است پادگان نیست نویدی ز طرب خانه ی شعر همدم خسته گی ام را تفنگ آمده است
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه بایدند نه بایدها... مثل همیشه آخر حرفم وحرف آخرم را عمری است لبخندهای لاغر خود را دردل ذخیره می کنم: باشد برای روز مبادا! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درستمثل همین روزهای ماست اما کسی چه می داند؟ شاید امروزنیز روزمبادا باشد! وقتی تونیستی نه هست های ما چوانکه بایدند نه بایدها... هرروز بی تو روز مباداست!
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
همیشه وقتی یکی ازم میپرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم... . ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم: یکی!!! میدونی چرا؟ چون قویترین و بزرگترین عددیه که میشناسم... . دقت کردی که قشنگترین و عزیزترین چیزای دنیا همیشه یکی هستن؟؟؟ ماه یکیه... . خورشید یکیه... . زمین یکیه... . خدا یکیه... . مادر یکیه... . پدر یکیه... . تو هم یکی هستی... . وسعت عشق من به تو هم یکیه... . پس اینو بدون از الآن و تا همیشه یکی دوستت دارم... .
رحم را بی خیال ! اینگونه شکستن عقل را هم به سخره می گیرد باور کنیم در دنیای آسیاب به نوبت هرچقدر پول بدی آش می خوری نکند! آب در هاون می کوبیم شاید راست گفته اند: از کوزه همان برون طراود که دراوست ای کاش می شد با هم طرحی نو درافکنیم لجم می گیرد از ذهن های فراموشکار ازمارهای خوش خط و خال دست آموز ازمکر رنگ ولعاب چندی است حرامیان انورآبی با کمک من و تو فرشته شده اند و زمان شاه شده است مدینه فاضله کاربجایی رسیده که برای شهر نو هم دل می سوزانند هیچکس به فکر ستارخان ها نیست! همه فراموش کرده اند چه کسی مصدق رازمین زد! حتی پسر شاه فراری می خواهد نقش رابین هود رابازی کند ویتنام را بی خیال خیلی ها چشم های حماقتشان را برروی غزه عراق لیبی سوریه و بحرین بسته اند عجب این قیچی تحجر و استعمار خوب ازآب در آمده است ایکاش مبشد طرحی نو بیفکنیم
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین :با خودم می گفتم زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ !!!هیچ زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی، فهم نفهمیدن هاست زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر، که مرا گرم نمود نان خواهر، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم. سهراب سپهری
*********** گلی از شاخه هاچیدم برایت / زدم بوسه به یادت بی نهایت اگر قاتل تو را کشت ای قناری / بگو آخر ، که گیرد خونبهایت ! ********** یادتان می آورم تا بدانید که زیباترین منش آدمی محبت اوست پس محبت کنید، چه به دوست، چه به دشمن که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست . . . (کورش کبیر) ********** کوچک باش و عاشق ، که عشق خود میداند آیین بزرگ کردنت را . . . ********** اگر دارم دلی آرام، فدای دوست میسازم در این دنیای بی حاصل به لطف دوست مینازم
یک نفس با دوست بودن هم نفس ارزوی عاشقان اینست و بس واحه های دور دست دل کجاست تا بیا ساییم در خود یک نفس واحه هایی گم که انجا کس نیافت رد پایی از نگاه هیچ کس خسته ام از دست دل های چنین پیش و پا افتاده تر ازخارو خس ارتفاع بال ها : سطح هوا فرصت پروازها : سقف قفس خسته از دل خسته از این دست دل ای خوشا دل های دور از استرس
مدت زیادی از زمان ازدواجشان میگذشت وطبق معمول زندگی فراز ونشیب های خاص خودش را داشت. یک روز زن که از ساعات های زیاد کار شوهرش عصبانی بودوهمه چیز را از هم پاشیده میدید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد. مرد پس از یک هفته سکوت همسرش ، با کاغذ و قلمی در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کردهرانچه باعث ازارشان میشود را بنویسند و در مورد ان بحث و تبادل نظر کنند . زن که گله های بسیاری داشت بدون انکه سر خود را بلندکند ،شدوع کرد به نوشتن. مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتنن را اغاز کرد. یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ ها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی وکاغذ لبریز از شکایت خیره ماند.... اما زن با دیدن کاغذ شوهر خجالت زده شد وبه سرعت کاغذ خود را پاره کرد. شوهر در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود دوست دارم عزیزم
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!
ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.
مثل تو هيچ جايي نديدم
چه لُنگ خوش رنگی، چه آرایشی داری
|
درباره وبلاگ
گاه خدا آن قدر صدايت را دوست داردكه سكوت مي كند
تا تو بارها بگويي" خداي من" نویسندگانآرشیو موضوعیآرشیو ماهانهلینک های ویژهدیگر امکانات
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
Alternative content a href=" http://1-icons.blogfa.com/ " title="" target=_blank>
a href=" http://1-icons.blogfa.com/ " title="" target=_blank>
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |